Rebecca Danae

گروهی از داوطلبان نیروی دفاعی گرد هم می آیند تا سعی کنند ارتش کایجو بی رحمانه را شکست دهند.

انسان‌ها در نبردهایی بی‌امان می‌جنگند تا سرزمین خود را از هجوم قبایل نیمه‌انسانی محافظت کنند. در این میان کای، یک پسر روستایی، به پا می‌خیزد تا از سرزمینش دفاع کند. اما وقتی همرزمانش یکی پس از دیگری جان می‌بازند و خودش نیز زخمی می‌شود، ناگهان خاطرات زندگی دیگری در ذهنش زنده شده و قدم به دنیایی جادویی و فانتزی می‌گذارد که…

یوکی با یک غریبه خوش چهره در قطار آشنا می شود که به او کمک می کند. در ادامه چه نوع رابطه ای بینشان شکل خواهد گرفت؟ آیا این احساسات واقعی است یا مثل برف ها محو خواهد شد؟

یوکی ایتوسه دانشجوی ناشنوای دانشگاهی است که دنیایش از تولد در سکوت فرو رفته است. او تمام عمرش را در همان‌جا زندگی کرده و تنها با دوست نزدیکش رین فوجیشیرو ارتباط برقرار می‌کند. یک روز در هنگام سفر با اتوبوس، با ایتسوئومی ناگی که موهای نقره‌ای دارد و چندزبانه است، دوست مشترک رین روبرو می‌شود. برخلاف بقیه، ایتسوئومی هنگامی که از ناشنوایی یوکی خبردار می‌شود، تکان نمی‌خورد؛ این مسئله و تجربیاتش در خارج از کشور یوکی را جذب و نوعی تأثیر عاطفی بر او می‌گذارد. با این آشنایی، علاقه یوکی به ایتسوئومی شکل می‌گیرد. اکنون دنیایی تازه برای یوکی و ایتسوئومی باز می‌شود که از طریق آشنا شدن با زندگی متفاوت یکدیگر رشد می‌کند.