وسترن

مادری که شاهد افسردگی دخترش است، یک آموزش دهنده اسب ها را استخدام می کند تا اسب آسیب دیده دخترش را کمک کند...

در شهری که پر شده است از طمع، غرور و کینه جویی، یک هفت تیرکش سرگردان دو خانواده رقیب را علیه هم می شوراند.

یک مرد مرموز از مردم روستایی که معدن طلا دارند، در مقابل گروهی حریص از جویندگان طلا که قصد تجاوز به معادن این روستا را دارند، محافظت می کند...

یک غریبه هفت تیر کش ( ایستوود ) به شهر کوچکی به نام لاگو می آید و استخدام شده است تا مردم شهر را بر علیه 3 تبهکاری که در راه رسیدن به شهر هستند متحد کند...

کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...

یک کشاورز از میسوری برای گرفتن انتقام قتل خانواده ش از سربازان اتحادیه ,به واحد چریکی نیروهای کنفدراسیون می پیوندد.

سرخ پوستان کومانچى حمله ‏ور می ‏شوند و بیش‏تر اعضاى خانواده‏ ى « آرون ادواردز » ( کوى ) را به قتل می ‏رسانند. پس از چندى « ایتان ادواردز » ( وین ) به اتفاق « مارتین پولى » ( هانتر )، پسر جوانى که « ایتان » سالها پیش از چنگ سرخ‏پوست‏ها نجات داده، سرسختانه به جست و جو براى یافتن دختر کوچک‏تر خانواده « دبى »، ادامه می‏دهند.

حسابداری بنام «ویلیام بلیک» (جانی دپ) بعد از کشتن یک مرد، با یک سرخ پوست مرموز بنام «هیچکس» روبرو می شود، کسی که او را برای سفرش به دنیای روحانی آماده می سازد.

در می سال 2020، کشمکش میان کلانتر یک شهر کوچک و شهردار، آتش اختلافات را در شهر ادینگتون دامن می‌زند و هم‌محله‌ای‌ها را به جان هم می‌اندازد…

در سال 1870،ده سال از جنگی خونین بین مهاجران و آپاچیها می گذرد."تام جفوردز" یکی از پسران آپاچی را نجات دهده و تصمیم می گیرد از این فرصت استفاده کرده و به عنوان سفیر مشغول بکار شود.برخلاف تعجب همگان ماموریت او موجب ایجاد راهی ارتباطی با آپاچیها می شود و...

داستان چهار مرد در غرب وحشی که برای نجات گروهی که توسط ساکنان آدمخوار غارنشین به اسارت گرفته شده اند, روانه می شوند.

فرد دابس و باب کورتین؛ دو امریکایی که در مکزیک به دنبال کار میگردند. ان ها یک کاشف قدیمی را متقاعد میکنند که همراه ان ها در کوه های سیرا مادور به دنبال طلا بگردند.

سال ۱۸۷۴. «بارت» (لیتل)، کارگر سیاه پوست راه آهن، به دلیل حمله به یک سفید پوست محکوم به اعدام می شود. «هدلی لامار» (کورمن)، وکیل دعاوی که درمی یابد خط آهن باید از وسط شهر «راک بریج» عبور کند، برای تخلیه ی شهر و تصاحب زمین های آن با فرماندار (بروکس) تبانی می کند تا برای تضعیف روحیه ی مردم شهر، «بارت» را به عنوان کلانتر به آن جا بفرستد.

متی رز ۱۴ ساله به دنبال قتل پدرش بدست «تام چنی» تصمیم می گیرد تا به هر شکلی که شده انتقام پدرش را بگیرد. اما او نمی تواند به تنهایی با این جانی های خطرناک بجنگد، بنابراین او به سراغ یکی از بداخلاق ترین کلانترهای آمریکا به نام «روستر» می رود و از او خواهش می کند که در این سفر او را همراهی کند...

داستان ترو برندیواین، سوارکار حرفه‌ای مسابقات اسب‌سواری بدون زین را روایت می‌کند، کسی که به‌سختی به حرفه‌ رو به افولش چسبیده است. اما وقتی ترو در یک کولاک غیرمنتظره گرفتار می‌شود، مجبور است با جراحات، بیماری و سرمای کشنده مبارزه کند. اکنون در حالی که برای بقای خود می‌جنگد، ترو ناگزیر با انتخاب‌ها و شرایطی روبرو می‌شود که او را به سمت یک موقعیت دشوار هدایت می‌کند و…

جان دورسی کلانتری درمانده و تحت فشار، در آستانه از دست دادن همسر و شغلش می‌باشد. در این میان او با یک مارشال آمریکایی سرسخت به نام بوچ هیدن متحد می‌شود تا یک زن یاغی و حیله‌گر به نام امیلی را بازداشت کنند، اما با بالا گرفتن تنش‌ها، آن‌ها باید با یک باند تبهکار روبرو شوند که توسط شوهر خشن امیلی هدایت می‌شود و…

در دهه 1880 در کانزاس، یک قانون‌شکن سالخورده به نام هارلند راست از مخفیگاه خود خارج می‌شود تا نوه 13 ساله‌اش لوکاس را نجات دهد، زیرا لوکاس به دلیل قتل تصادفی یک دامدار محلی به اعدام محکوم شده است. حال این دو نفر که اکنون فراری هستند، باید از چنگال یک شکارچی جایزه‌بگیر بیرحم و یک مارشال افسانه‌ای آمریکایی به نام وود هلم، فرار کنند و…

وقتی خطرناکترین مرد تحت تعقیب آمریکا در یک شهر کوچک ظاهر می‌شود، گذشته تاریک او و انبوهی از دشمنان خشن که در پی انتقام و گنجی افسانه‌ای هستند، به دنبالش می‌آیند. اکنون در میان درگیری‌ و توفان گلوله‌ها، این تیرانداز بهای نهایی حرص و طمع دشمنانش را با خونشان می‌پردازد…